شیدوَش

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند ...

شیدوَش

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند ...

عذرخواهی

ببخشید شیدرخ عزیزم که این مدت طولانی نتونستم برات بنویسم .. هر چند دورادور و تلفنی جویای حالت بودم ولی خودت می دونی که نوشتن و توضیح کامل و با جزئیات اتفاقات چقدر فرق داره .. این کلاس زبان هم برام سنگین شده و دقیییییقاْ همین الان هم با مازیار و مامان دهن به دهن شدم .. فشارها از در و دیوار دارن میریزن سرم ! شاید جاذب فشار شدم ! امروز بازی کردن نقشی که ازش بیزار هم بودم فشار زیادی روم آورد از لحاظ شخصیتی ! ۵ روز هفته روزی ۴ ساعت کلاسی که یکبار هم به کتابش سر نزدم و وقتی که نمیشه به این کار لعنتی برسم و بدهی هایی که هی داره زیاد میشه بیخودی داره مثل خوره می خوره منو و آزارم میده ! ولی می دونم که موقتی و مقطعی اند !! باید بهت قول بدم که تا یه مدت مشخص جمع کنم این اوضاع مزخرف بهم ریخته رو ! الان نه انرژی و حال و وقتش رو دارم که بتونم برات بنویسم عزیزم .. به خواب پناه می برم تا اولین فرصت که برات کلی بنویسم .. این همه نوشتی برام و ... من شب زنده داری رو فراموش کردم و البته اگر هم بخوام بکنم نمیشه ! اینجا همه زود می خوابن و وقتی هم خوابیدن بهتره تو هم بخوابی وگرنه .... ! 

دوستت دارم بی همتای من ... می بوسمت و به امید دیدنت .. هر چه زودتر آرامش بخش من